جدول جو
جدول جو

معنی کشیک دادن - جستجوی لغت در جدول جو

کشیک دادن
(رَ تَ)
کشیک کشیدن. نوبت پاسبانی دادن. پاسبانی محلی یا چیزی را برای مدتی به عهده گرفتن. نوبت داری کردن. پاسداری کردن
لغت نامه دهخدا
کشیک دادن
پاستن (گویش گیلکی)
تصویری از کشیک دادن
تصویر کشیک دادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ کَ دَ)
دراز کردن یا کشیدن. تطویل. (یادداشت مؤلف) ، دراز کردن چیزی را یا مطلبی را. (یادداشت مؤلف). کاری که ممکن است بزودی پایان یابداز روی غرض طولانی کردن. طول دادن. اطاله. مطاوغه
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
نوبت دار بودن. نوبت پاسبانی داشتن. کشیک و پاسبانی امری را به عهده داشتن برای مدت معینی
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ کَ دَ)
در مقصود بر روی کسی واکردن. (آنندراج). گشاد دادن.
- کشاد دادن کار، متعدی کشودن کار. (آنندراج) :
کار را دادن کشاد آلوده خود را کردنست
تکیه بر دیوار در را وقت در واکردنست.
محسن تأثیر (ازآنندراج).
رجوع به گشاد دادن شود.
- کشاد کار، برآمدن حاجت. (آنندراج). رسید مقصود:
خدا که صورت ابروی دلگشای تو بست
کشاد کار من اندر کرشمه های تو بست.
حافظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زِ نَ نِ / نَنْ شَ تَ)
سکرگونه ای بخشیدن. نوعی تخدیر لذیذ ایجاد کردن: این حب به بچه کیف می دهد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیف شود، لذت دادن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، به بچه کیف (حبی که تریاک یا عصارۀ کوکنار دارد) دادن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ گِ رِ تَ)
شیر خورانیدن به بچه. شیر خورانیدن مادر یا دایه با پستان یا پستانک بچه را. ارضاع. رضاع. (یادداشت مؤلف). املاج. لبان. (منتهی الارب). تمهیق. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ارضاع: ملح، شیر دادن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). ملاح، شیر دادن کودک را با کودک دیگر. (منتهی الارب). ارغاث. (المصادر زوزنی) (یادداشت مؤلف) (تاج المصادر بیهقی). املاج، شیر دادن بچه. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) :
چنان است دادش که روباه پیر
نهد بچه را تا دهد شیر شیر.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ کَ دَ)
طول دادن. ممتد کردن. دراز کردن. (یادداشت مؤلف). کش دادن
لغت نامه دهخدا
تصویری از کش دادن
تصویر کش دادن
طول دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشیک داشتن
تصویر کشیک داشتن
نگهبان بودن پاسدار بودن: (خود در حرم اقامت نموده کشیک میداشتند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر دادن
تصویر شیر دادن
نوشاندن مادر یا دایه شیر پستان خود را به کودک ارضاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمک دادن
تصویر کمک دادن
پاچار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کش دادن
تصویر کش دادن
((کِ. دَ))
طول دادن، طولانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
إمالةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
Slope
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
incliner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
neigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
جھکانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
ঝুঁকানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
เอียง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
kuegemea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
傾斜する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
нахиляти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
להטות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
기울이다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
miringkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
झुका देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
наклонять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
inclinar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
inclinare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
inclinar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
倾斜
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
przechylać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
hellen
دیکشنری فارسی به هلندی